عشق یعنی یه پلاک

 

 

عشق یعنی یه پلاک

سلام بربچه های بی پلاك ،سلام برآنانی كه درمیان شعله هایی از جنس آه

سوختند ونه اهل «نان» بودند ونه اهل «نام»
 


التماس دعا


 

عشق یعنی یه پلاک                     که زده بیرون از دل خاک

عشق  یعنی یه شهید                     بالبای تشنه سینه چاک

عشق  یعنی یه پدر                            که شبا بیداره تا سحر

عشق  یعنی یه خبر                                   خبر یه مفقودالاثر 

عشق  یعنی یه پیام                                   تا بقیه الله و قیام

عشق  یعنی یه کلام                                پا به پای فرزند امام

.

در این پست از شهدای گمنام ، آنانی که هیچگاه قلب هایمان فراموششان نخواهد کرد، حتی

با گذر ایام و حتی اگر سختی ها و دوران سیاه بر ما فائق آید ، می نویسیم

 

ویژه نامه شهادت امام سجاد(ع)

 

***

  

منبع:www.emamsajad.jahanpayam.net

السلام علیک یا سید الساجدین (ع)

السلام علیک یا سید الساجدین (ع)

 

 دوراني كه امام سجاد(ع) در آن زندگي مي كرد، همه ارزش هاي ديني دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته بود و احكام اسلامي بازيچه دست افرادي چون ابن زياد، حجاج و عبدالملك بن مروان بود. حجاج عبدالملك را مهم تر و برتر از رسول خدا(ص) مي شمرد و برخلاف نصوص ديني ازمسلمانان جزيه مي گرفت و با اندك تهمت و افترايي مردم را به دست جلادان مي سپرد.
در سايه چنين حكومتي آشكار بود كه تربيت ديني مردم تا چه اندازه تنزل كرده و ارزش هاي جاهلي چگونه احيا شده است(1)؛ به طوري كه دو خطر بزرگ جامعه اسلامي را تهديد مي كرد:
 فرهنگ هاي متنوع بيگانه
 خطر تجمل پرستي


از اين رو لازم بود در زمينه علمي كاري انجام شود تامسلمانان به اصالت فكري و شخصيت قانون گذاري ويژه خود كه از كتاب و سنت در اسلام الهام مي گيرد، واقف گردند. در اينجا ضرورت يك حركت اجتهادي (اطلاع رساني قوي) به نظر مي رسيد تا در چهارچوب تعاليم اسلامي، افق فكري مسلمانان گسترش يابد و بذر اجتهاد و تلاش ازبراي يافتن راه حق در دل آن ها افشانده شود و اين كاري بود كه امام سجاد(ع) بدان دست يافت
خطر دوم ناشي از پيشامد امواج رفاه و آسايش در جامعه اسلامي بود كه عشق سوزاني راكه از ارزش هاي اخلاقي و پيوندهاي روحي در مسلمانان پديد آمده بود را خاموش مي كرد
امام علي بن الحسين(ع) اين خطر را احساس كرد و فهميد كه جامعه دچار انحراف شده و روحيه رفاه طلبي و فساد سياسي و اخلاقي و اجتماعي آن را در محاصره قرار داده و از نظر سياسي هيچ روزنه اي براي تنفس وجود ندارد، بنابراين امام سجاد(ع) توانست از دعا براي بيان بخشي از عقايد خود استفاده كند و بار ديگر تحركي در جامعه براي توجه به معرفت و عبادت و بندگي ايجاد كند. امام(ع) در اين سنگر قدرت بس شگرف تصويرهاي روشني ازجامعه اسلامي و وظيفه مسلمانان را در برابر كفرگويان معين مي كند و مبارزه آنان را با منكرات مطرح مي سازد
دعاي او نشان دهنده اين مطالب است كه در هر حال ولو اين كه همه امكانات مبارزه از يك نفر گرفته شود و به فرض اين كه تنها هم باشد، باز هم مسئوليت تلاش و كوشش از او سلب نمي گردد و بايد از دعا به عنوان حربه مبارزه در راه حق استفاده شود
 

انجيل اهل بيت


صحيفه سجاديه از گنجينه هاي ارزشمند دعاهاي امامان(ع) است كه در بردارنده برخي از دعاهاي حضرت سجاد(ع) است.
صحيفه سجاديه كانوني از معارف بلند الهي در ابواب مختلف است و در يك ارزيابي واقع بينانه مي توان آن را ابزار رساي فرهنگي براي مقابله با هجوم فرهنگي دانست كه خلفاي ناشايست باب آن را گشوده بودند. بي ترديد اگر اين حركت ارزشمند فرهنگي در كنار گستره فرهنگي ديگر امامان نبود، اين مهاجمان فرهنگي اثري از اسلام ناب محمدي(ص) باقي نمي گذارند. اهل دانش اذعان دارند كه كتاب صحيفه سجاديه از نظر جايگاه ارزشي سومين كتابي است كه در صدر اسلام پس از قرآن كريم و نهج البلاغه پديد آمده و مانند نسيم صبا در اطراف و اكناف عالم منتشر شده و از اين رو مردم آن را مورد اهتمام و توجه قرار داده اند. سراسر اين كتاب پر ازحقايقي است كه خداوند سبحان هنگام خلوت آن را بر زبان آن حضرت(ع) روان ساخته است و هر كتاب ديگري كه در اين فن تنظيم يافته از اين كتاب بهره و نصيبي برده است. به طوري كه ديگر دانشمندان كتب ادعيه خود را بر مبناي دعاهاي اين صحيفه به رشته تحرير درآورده اند

دعاهاي صحيفه علاوه بر حسن بلاغت و كمال فصاحت بر عالي ترين مضامين و عبارات و علوم الهي مشتمل است. زيبايي، شكوه وقدرت روحي كه در تعبيرات روح پرور آن به كار رفته و طرق مختلفي كه در اوقات گوناگون در مقام فروتني و توسل در پيشگاه الهي و درود وثنا برخداوند انتخاب شده، خود بالاترين شاهد و دليل است بر اين كه صدور آن از مقام امام معصوم(ع) قطعي است و احدي دست رد و انكار بر آن ننهاده و نام آن شهره آفاق است و فروغش بر اكناف جهان گسترده تا آنجا كه هرگز شك و ترديد در آن راه ندارد وگوهري است از معدن علوم امام سجاد(ع). بنابراين به خاطر جايگاه والايش بزرگان علم و ادب سه نام بر آن گذارده اند كه گوياي جايگاه رفيع اين كتاب عظيم الشأن است: 1- اخت القرآن 2-انجيل اهل بيت(ع) 3- زبور آل محمد(ص)صحيفه سجاديه هر چند سراسر دعا و نيايش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نياز انسان با پروردگار خويش ارائه شده، ولي تأمل و تحقيق در گستره مفاهيم و معارف آن به وضوح نشان مي دهد كه دعاهاي آن فراتر از مناجات هاي فردي و راز و نيازهايي است كه يك انسان در خلوت تنهايي خود و در بحران مشكلات زندگي، با خداي خويش دارد.
مناجات هاي صحيفه در حقيقت نجواي علم و اخلاق و عقيده وسياست است با روح موحدان و مناجاتياني كه در محراب عبادت و ميدان جهاد و صحنه مبارزه با شيطان هاي دروني و بروني حضور دارند
امام سجاد(ع) از محراب نيايش مكتبي سرشار ازآموزش و پرورش پديد آورد و با پست ترين خصلت ها و ارزنده ترين انديشه ها را با لطافت وعطر مناجات درهم آميخته و شيفتگان جمال حق را تا جايگاه شناخت حقايق اوج داده است.
صحيفه مدرسه اي است كه معلم آن امام چهارم(ع) است و اين معلم است كه با اين كتاب جهانيان را در تمام اعصار درس مي دهد و هر كس را در حد توان و قدرتش و به اندازه تكليف و استعدادش به مقامي كه بايد برسد مي رساند. صحيفه درياي پرخروش فيض الهي است كه لؤلؤ و مرجانش از شمار بيرون و اشياي پرقيمتش ازحد شمارش خارج است.
صحيفه آفتاب پر حرارت الهي است كه از مشرق وجود حضرت زين العابدين براي تربيت وجود انسان ها طلوع كرده و تا ابد از فروغ بخشي باز نخواهد ماند
 

هدايت و استراتژي در ارتباطات


تبليغ و رساندن پيام وحي به ژرفاي جان انسان ها و استراتژي در ارتباطات از آشكارترين وظايف هر امام وپيشواي الهي است. امام سجاد(ع) همان مسئوليتي را دارا بود كه اميرالمؤمنين(ع) برعهده داشت. رسالت ها و وظايف امامان در اصل و بنيان با هم برابر است ولي شرايط و مقتضيات زمان و نيازهاي مردم هر عصر متفاوت است. تفاوت شرايط و مقتضيات نمي تواند اصول را جابجا كند و آن ها را از ارزش و اعتبار ساقط نمايد، ولي مي بايد شيوه ها و روش ها را تغيير داد. به عنوان مثال علي بن ابي طالب(ع) وظيفه داشتند تا با ظلم و انحراف مبارزه كند و خلافت به حق خويش را به مردم بشناساند و رهبري امت اسلامي را به سوي نظام عقيدتي، سياسي واخلاقي اسلام ناب برعهده گيرد و همين رسالت ها را حسن بن علي(ع) و حسين بن علي(ع) نيز برعهده داشتند در حالي كه واقعيت اسناد و مدارك تاريخ نشان مي دهد كه هر يك ازاين امامان روش ويژه اي را در ايفاي رسالت و مسئوليت يگانه خود اتخاذ كردند. اين در حالي است كه عقيده و پيام وهدف آن ها كم ترين تمايزي با يكديگر نداشته است.
تاريخ نشان مي دهد كه شيعيان در عصر امامت امام سجاد(ع) با جراحت هاي سنگيني كه از روزگار غصب خلافت وجنگ صفين و نهروان و جمل و روزگار حاكميت معاويه و يزيد و نيز شهادت حسين بن علي(ع) و يارانش بر روح خويش احساس مي كردند، مجالي براي نبردي دوباره با دستگاه اموي نداشتند
.فشارهاي روزافزون دستگاه خلافت و نافرجامي قيام هاي توابين بذر يأس و نااميدي را در روح ها پراكنده بود. در چنين شرايطي امام سجاد(ع) اجازه نداشت كه به طور رسمي و علني مانند امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به تعليم و آموزش پيروان خود بپردازد و نه امكان آن را داشت تا مانند علي ابن ابي طالب(ع) قوايي را عليه دستگاه اموي گردآورد. اين دو مشكل در ميدان فرهنگ و سياست و جامعه مي توانست براي مدتي طولاني انديشه و معارف شيعي را مورد غفلت قرار دهد تا آن را به بن بست رسيده، معرفي كند
هنر رهبري در هدايت و تبليغ جامعه اقتضا مي كرد كه استراتژي امام سجاد(ع) در ارتباطات بايد عالي ترين نوع باشد(6) بنابراين روش مبارزه صحيح را انتخاب كرد و آن تشكيل و احداث مركز اطلاع رساني جهاني الهي بود كه بتواند از كانال آن چهره انقلاب كربلا وپيام اسلام الهي را به تصوير بكشد و گفتار امام(ع) در آن فريادي است به همه تاريخ كه در هر شرايط و باه هر شكل و هر امكاني كه در اختيار هست، حرف حق را بايد زد و نهضت و انقلاب را بايد پاسداري كرد ودر هيچ شرايطي اين مسئوليت سلب نخواهد شد.
والسلام

مراسم عاشورا طهران قدیم

عاشورا در طهران قدیم

ashora-dar-tehran

زعفر (جعفر)* جنی

زعفر (جعفر)* جنی

 

به نام خدا

 

   هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس

    عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود.

   همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری  می اید. زعفرجنی گفت :(( کیست که در وقت شادی ، گریه

   می کند؟!)) دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند وزعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : (( ای امیر ! وقتی که ما

    را  به فلان شهر فرستادی ، در  حین رفتن به آن شهر  ، عبور ما به رود فرات افتاد که عربها به آن نواحی نینوا می گویند . 

    ما دیدیم

 

    که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده ودر حال جنگ هستند .وقتی که نزدیک آنان شدیم ، مشاهده کردیم که حضرت

    حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده ، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ

    وراست خود نگاه می کرد ومی فرمود : ((آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!)) و نیز شنیدم که اهل و عیال آن

    بزرگوار ، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند . وقتی که این واقعه ناگوار  را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم

    رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت  می رسانند .))

 

   به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و

    طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد و همگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند . خود زعفر گفته است

    (( وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکریان دشمن فرا گرفته است ، بعلاوه صفهای

    فرشتگان زیادی را دیدیم .

 

   ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از  طرف دیگر ، جبرئیل با چندین

    هزار فرشته ی دیگر در آن طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف ، و در یک طرف

    دیگر  اسرافیل ، ملک ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر

    یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند . بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام )

    از آدم تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه

    کربلا و چه غوغائی .خاتم پیامبران ( ص ) آغوش  خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود: (( پسرم ! عجله کن !

    عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))

 

   حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان  با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای

    سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود  و در هر نفسی که میکشید  ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ

    گروهی از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت آن حضرت برسم  .

   همانطور که از دور نظاره میکردم و در کار آن حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که آقا امام حسین  علیه السلام سر غربت از

    نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام   همه فرشتگان

     به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود

     هزار جن به  یاری شما آمده ام . اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم .

     حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد .

    اما لازم نیست که زحمت  بکشید ،شما برگردید .عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟! 

    حضرت فرمود :  خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم  . اگر من در جای خود بمانم  خداوند بوسیله

    چه کسی این مردم  نگون بخت را مورد  امتحان قرار دهد ؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و..........

 

     جنیان گفتند : ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را

     قبول نمی کردیم  و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود :

     به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم  ولی باید حجت بر مردم تمام شود  تا (( آنکس که گمراه می شود با

      دلیل گمراه شود و آنکس که هدایت می شود  با دلیل هدایت شود .))

 

   من (زعفر ) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم  .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی را جمع کرده و اسباب

    عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟!

 

   گفتم :مادر ! پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من رفتم تا یاریش کنم اما آن

    حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ، باز گشتم  .مادرم  وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق

   می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س )  چه بگویم ؟! زعفر گفت :

    مادر ! من خیلی آرزو داشتم تا جانم را فدای آن حضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت

    می آیم . مادرم جلو و من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم  . )) و هنگامی که به آنجا رسیدم

    از لشکریان کفار صدای تکبیر!!! شنیدم  و چون نگاه کردیم ، دیدیم  که سر مبارک و درخشان آقا امام حسین علیه السلام  بالای

     نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است . مادرم  خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با

    دشمنان آنان بجنگد  ولی آن حضرت اجازه نداد و فرمود : (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها  اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))

 

   در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام  آنان را مرخص فرمود .

   هرساله این واقعه جانسوز و جالب در بخشی از تعزیه شهادت امام حسین(ع) منسوب به تعزیه امام عاشورا به شکل درخور

     توجهی نمایش داده می شود

علیک من به تو باد ای زعفر جنی

رسیده ای به برم با تمام عسگر جنی

 

اگرچه دلم خون شد از شقاوت انسی

قبول درگه حق باد طاعت جنی

 

 ***

زعفر آمد با سپاه بی شمار
در حضور آن ولی کردگار


ایستاد از دور با صد احترام
کرد با سلطان مظلومان سلام


عرض کرد ای خسرو دنیا و دین
بنده ی درگاه ، زعفر را ببین


هست حاضر زعفرت با این سپاه
بهر یاری ای غریب بی پناه


اذن فرما بر سپاه جنیان
تا بگیرند داد تو از کوفیان


لشکر جن هست از جان یاورت
اذن ده گیرند خون اکبرت


این فرات از چه به رویت بسته اند
اهل بیتت از عطش دل خسته اند


اذن ده بر لشکر حق از کرم
تا رسانند آب بر اهل حرم


ذاکرا رو در پناه شاهدین
تا شود نام تو تاج الذاکرین

 

 

http://ali136. blogfa.com/ post-350. aspx منبع

بحارالانوار, ج 44, ص 330 : شيخ مفيد به سند خود از امام صادق (ع ) اين نكته را نقل كرده است

در کتاب حماسه حسینی،‌ ج1، ص29 وص53 و ج3، ص272 وص 284 (مرتضی مطهری) آمده

 

   جعفر(زعفر )* جنی : جعفر جنی . [ ج َ ف َ رِ ج ِن ْ نی ] (اِخ ) ظاهراً تصحیفی است عامیانه از زعفر جنی .

زعفر جنی رجوع  شود به لغت نامه دهخدا

 

 تندرست و موفق باشید

در پناه خالق بی همتا

السلام علـیک یـا ابـا عبـدالله الـحسین

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

السلام علـیک یـا ابـا عبـدالله الـحسین


الا... ای محرم! تو آن مظهر اثبات مظلومیت در زمانی هستی كه بر زاده زهرای اطهر، آن نوه ی پاك پیامبر، جگر پاره نبوت، حضرت امام حسین (ع) سالار شهیدان رحم نكردند و آن جنایت را بوجود آوردند كه تاریخ هرگز آنرا فراموش نخواهد كرد و تا آزادگی در جهان باقی است نام امام حسین (ع) بر سر زبانهاست كه برای آزادگی سر مباركش از بدن جدا شد تا تاریخ شهادت دهد كه او برای آزادگی و مقاومت در مقابل ظلم تا پای جان هستی خود را فدای دین جدش حضرت محمد (ص) نمود.
الا... ای محرم! تو آن خشم خونین خلق خدایی که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوی تمام ستمدیدگانی که در کربلا، نیمروزی به یکباره ترکید. تو خون دل و دیده روزگاری که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت. تو خون خدایی که با خاک آمیخت. تو شبرنگ سرخی، که در سال های سیاهی درخشید.
الا... ای محرم! تو خشم گره خورده سالیانی، تو آتشفشانی، تو بر ظلم دشمن گواهی. تو بر شور ایمان پاکان نشانی. تو هفتاد آیه، تو هفتاد سوره، تو هفتاد رمز حیاتی، تو پیغام فریاد سرخ زمانی. تو موجی ز دریای عصیان و خشمی که افتان و خیزان رسیده است بر ساحل روزگاران.
الا... ای محرم! تو فجری، تو نصری، تویی "لیلة القدر مردم، تو رعدی، تو برقی، تو طوفان طفی، تویی غرش تندر کوهساران!
الا... ای محرم! تو یادآور عشق و خون و حماسه. تو دانشگه بی نظیر جهاد و شهادت. تویی مظهر "ثار" و "ایثار" یاران.
الا... ای محرم! به هنگام و هنگامه ی هجرت کاروان شهیدان. تو آن راهبان روانبخش و مهمان نوازی که در پای ره پوی آزادگان لاله ارغوان می فشانی.
الا... ای محرم! به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند. تو آن آشنای کهن یاد و دشمن ستیزی که همواره در یادشانی.
الا... ای محرم! تو آن کیمیای دگرگونه سازی که مرگ حیات آفرین را، به نام "شهادت" به اکسیر عشقی که در التهاب سرانگشت سحر آفرینت نهفته است، چو شهدی مصفا و شیرین به کام پذیرندگان می چشانی!

عالم همه قطره اند و دریــاست حسین
مردم همه بنده اند و مــولاست حسین

ترسم که شفاعت کند از قــاتل خویش
از بس که محبت دارد و آقاست حسین

نهضت کربلا آیینه‌ای است زلال که دست روزگاران هرگز نتوانسته غبار فراموشی و تحریف بر سیمای آن بنشاند و از شهادت سبط رسول اکرم (ص) در دل‌های مومنان شعله‌ای فروزان است که هرگز خاموش نخواهد شد. سینه‌های عاشقان این فرهنگ مشعلی است که این آتش را در مسیر خود روشن نگاه داشته و در این راه گوی سبقت را از آفتاب سوزان ربوده‌اند. بانگ عزای حسینی برای همیشه از حنجره‌هایی که با منبع جوشان عاشورا الفتی داشته بیرون تراویده و طنین آن هم‌اکنون در همه آفاق و انفس پیچیده است.

اینک محرم است و هر سال برای ما جلوه ای تازه دارد اشکها جاری است، ضجه ها پرده گوشها را می نوازد و همه سیاه پوش و محزون گشته اند.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

پرچم سیاه بر درخانه ها و حسینیه ها و مساجد بر افراشته شده اند! چرا؟

پاسی از شب را در تکایا بسر میبریم، وعاظ و خطبا و سخنوران از مردی (که مروت و آزادگی او نه زبانزد مسلمانان بلکه عامه مردم است) سخن میگویند. همه ی آزاد مردان جهان او را می ستایند و همه شیفتگان عالم در عظمت او متحیرند.

راستی خدایش چقدر عزیزش میدارد؟ دوست داشتن او را، محبت به او را، گریه کردن به او را، الگو قرار دادن او را در زندگی؟! او کیست؟ چگونه زیست؟ چگونه سخن گفت؟ چگونه جانش را در راه معشوق نثار کرد؟


او فقط رضای خدا را جست و جان خویش و اهل بیت خویش و اصحاب خویش را با خداوند معامله نمود. تحمل تشنگی و رنجهای عاشورا و اسارت اهل بیت او برای رضای رب العالمین بود تا مکتب و دینش زنده بماند تا جامعه گرفتار در ظلم آزاد گردد.

او خواست مسلمانانی که پیامبر و علی و فاطمه را فراموش کرده بودند دوباره برگرداند، او میخواست مردم اسیر و برده دنیا و خواهشهای نفسانی خویش نشوند، او یاد و خاطره معاد را زنده گردانید، او میخواست مکتب توحیدی لا الله الا الله باقی بماند، او میخواست بیت المال مسلمانان که در دست جنایتکاران افتاده بود و همه حیف و میل میشد به مسلمین بازگرداند، او میخواست دوباره قرآن همراه با فهم حقایق تلاوت گردد، او میخواست به انسانهای جهان بفهماند که دیندار واقعی باشند و هیچگاه در مقابل ظلم ستمگران سکوت نکنند و تنها در سایه ی آگاهی از دنیا و همنوعان خود بندگی خداوند را شایسته خویش بدانند.

و اینک محبت حسین(ع) ما را برآن داشت که در عزایش جامه سیاه بپوشیم و با قلبی محزون بر سر و سینه بزنیم. برای همین محرم را آرزو می کردیم و خدا را شاکریم که زنده ایم و تاسوعا و عاشورای دیگری را درک میکنیم اینقدر اشک میریزیم که اگر مقدور باشد، بجای اشک خون بگرییم! تا دوستیمان و شیعه بودنمان را ابراز کنیم تا شاید قابلیت پیدا کنیم که با سیره و خلق وخوی او زندگیمان را رنگ الهی ببخشیم. باشد که چگونه زیستن، چگونه مردن، و آزادگی را از او بیاموزیم. چرا که شناخت هدف و سرلوحه قرار دادن آرمان های امام حسین(ع) سرآغاز درک آزادی و آزاد اندیشی است ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

درس آزادی بدنیا داد رفتار حسین
بذر همت در جهان افشاند افکار حسین

جان خود را در ره صدق و صفا از دست داد
زین سبب تا حشر باشد گرم بازار حسین

با قیام خویش بر اهل جهان معلوم کرد
تابع اهل ستم گشتن بود عار حسین

زندگی ناچیز باشد در ره اندیشه ها
باشد این گفتار شیرین و گهر بار حسین

مرگ با عزت زعیش در مذلت بهتر است
نغمه ای می باشد از لعل گهر بار حسین

باز این چه شورش است که در خلق عالم است


ضمن سلام و گرامیداشت ایام ماه محرم؛ و عرض تسلیت بمناسبت فرا رسیدن سالگرد شهادت اسطوره مكتب عشق و آزادگی، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و 72 تن از یاران وفادارش به محضر مقدس امام عصر(عج) همچنین تمامی شیعیان جهان و دوستداران اهل بیت بویژه شما سروران گرامی در گروه پرشین استار، و با این امید كه بتوانیم پیرو راستین و شایسته آن حضرت باشیم و از معنویات و درسهای نهفته در این ماه عزیز استفاده لازم را ببریم، شعری ماندگار از زنده ياد محتشم کاشانی را حضور شما تقدیم می نماییم ...
 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است


باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی

آن انتقام گر نفتادی به روز حشر
با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله ی انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند

وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بر در ِ حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله ی آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند

جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شدآشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره ی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ماببین
ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما برملا ببین

نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلاببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دلسنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان
در دیده ی اشگ مستمعان خوناب شد

خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای

ای زاده زیاد نکرده است هیچگه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند